مسافران کربلا




بسم رب فاطمه سلام اله علیها

وصیت نامه شهید علیرضا کریمی 


بسمه تعالی اسلام با خون رشد کرده است.(امام خمینی)
هر کس که مرا طلب کند می یابد و آنکس که مرا یافت می شناسد و آنکس که مرا شناخت دوستم می دارد و آنکس که دوستم داشت به من عشق می ورزد و آنکس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم و آنکس که به او عشق ورزیدم میکشم او را و آنکس را که بکشم خونبهایش بر من واجب است و آنکس که خونبهایش بر من واجب است پس خودم خونبهایش هستم.
خداوندا کریما، رحیم، غفورا بنده ای عاصی و گنه کار و غافل و ضعیف آمده تا در نامه ای که وصیتش می نامند چند کلامی بنویسد، اما خدایا این حقیر چگونه می تواند کلامی را بنویسد وقتی که می داند درونش گناه و معصیت میبیند چگونه از تو حیاء نکند و وصیت به دیگران بکند تا به او عمل کنند تا وقتی قرآن و سنت و حدیث و وجود شریف امام زمان و نایب بر حقش خمینی روح اله در میان مسلمین است این حقیر چگونه چیزی بگوید و به قلم بیاورد، خدایا بندگانت را ببخش و به ما نیز رحم کن و از گناه ما در گذر . خدایا ، خداوندا چگونه شکر خانواده خوب و این نعمت پدر و مادر را بجا بیاورم، چگونه شکر زیستن در این انقلاب و در تحت رهبری این عارف عاشق، متفکر متحکم و مومن محکم و استوار و جلیل القدر را بجا آورم ، خداوندا تو را شکر می کنم که لیاقت خدمت در سپاه را به من عطا کردی و لباس سربازی امام زمان را بر اندامم نمودی، خدایا خداوندا اسلام و مسلمین و امام بزرگوار وآیت الله مشکینی و ای را در پناه خودت حفظ بفرما.

ادامه مطلب


در دوران کودکی بدلیل بیماری شدیدی که داشت، پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمی ماند. به طوری که در 4 سالگی کبد وی از بین رفته و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود. روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید : کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا اباالفضل (ع) کردی. همین امروز سفره آقا اباالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، 3 مجلس روضه برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم. سپس اسکناسی را جهت برکت کاسبی به پدر می دهد. آن روز بچه به طرز معجزه آسایی شفا می یابد به طوری که سال ها بعد قهرمان ورزش های رزمی می شود.


 16 سال بعد از شهادت درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا کرده و شب تاسوعای حسینی به وطن باز می گردانند. به خواب مسئول گروه تفحص لشکر امام حسین (ع) می آید و محل دفنش را هم می گوید. مردم در مسجد در دسته عزاداری کنار پیکرش تا صبح می مانند. صبح روز تاسوعا همراه با دسته ی در گار شهدای اصفهان او را به خاک می سپارند.


در عملیات والفجر 1 هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و در جواب فرمانده اش که می خواهد او را به عقب بیاورد می گوید، شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند. علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده و به سختی می خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند، ناگهان یکی از تانک های عراقی به سرعت به سمت وی رفته و از روی پاهایش رد می شود. و در سن 16سالگی به آرزوی همیشگی اش یعنی شهادت میرسد



در عملیات محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. فرمانده گردان امیرالمؤمنین (ع) به خاطر شجاعت و مدیریتی که علیرضا از خود نشان داده بود، مسئولیت دسته دوم از گروهان اباالفضل (ع) را به او می دهد. در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می گوید : ما مسافر کربلائیم، راه کربلا که باز شد بر می گردیم. در پایان آخرین نامه ای که فرستاد، نوشته بود به امید دیدار در کربلا.



نام: علیرضا

نام خانوادگی: کریمی

تولد: 1345

شهادت: 1363

.

شهید بزرگوار علیرضا کریمی در سال 1343 در یک خانواده متدین در روستای ور سفلی به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در مدرسه ابن سینا و راهنمایی را در مدرسه اندیشه پشت سر نهاد. در مدرسه شاگرد نمونه بود.

فرزاندانی که در زیر مکتب انسان ساز اسلام و قرآن رشد می کنند و بالقوه می شوند و در جوانی به درجه رفیع شهادت می رسند، از همان ابتدای کودکی این راه را می پیمایند.

پس از اتمام دوران راهنمایی، به قم رفته و تحصیلات دبیرستانی را آنجا شروع کرد. از همان جا به ندای امام مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی لبیک گفته و وارد بسیج شد و از طریق آن به جبهه های کردستان اعزام گشت. مادرش به دنبال وی به قم و از آنجا به تهران رفته بود، ولی او را نیافته بود. پس از مدتی نامه هایش از جبهه های کردستان دریافت شد. بعد از چند سال که در جبهه بود، خوابی می بیند که به خاطر آنکه سنت پیامبر را به جای نیاورده و ازدواج نکرده است، شهادت نصیبش نگردیده بود. بالاخره در سن 18 سالگی ازدواج کرد. زمانی که برای خرید عقد رفته بودند، چون خود شهید اطمینان داشت که به شهادت می رسد، سفارش می کرد که لباس تمیز بخریم. رویای صادقانه تعبیر شد و پس از ده روز که از ازدواجش می گذشت به شهادت رسید.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها